تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
سلامتی کودکان هم منعکس کننده و هم تعیین کننده‌ی وضعیت بشر است. تندرستی کودکان از توسعه‌ی اجتماعی حاصل می‌شود و نیز در آن سهیم است. رشد جامعه بر کیفیت مردم آن، و کیفیت جمعیت بر تندرستی و آموزش اتکا دارد. تندرستی کودکان بر رشد، یادگیری و کار تأثیر می‌گذارد. کاهش مرگ و میر اطفال از نیازِ اقتصادیِ والدین به داشتنِ فرزندان بیش‌تر به منظور کمک رسانی به آنان در کار و حمایت در هنگام پیری، می‌کاهد. وقتی مادران فرزندان کم‌تری دارند، نقشی پرثمرتر در کشاورزی ایفا می‌کنند، و کشاورزی فعالیت بنیادیِ جوامعِ در حال توسعه است که غالباً زنان در آن مسئولیت بیش‌تری بر عهده می‌گیرند. وقتی که جمعیت اطفال کم است مازاد کشاورزی و اقتصادی را می‌توان به بهبود جسمی و ذهنی معدودی کودک اختصاص داد. وقتی که جمعیت بشر و منابع طبیعی در حالتی متوازن باشند آثار زیست محیطی و خسارات اقتصادی ناشی از ازدیاد جمعیت، نابودی جنگل‌ها، گسترش صحراها، فرسایش خاک، و آلودگی هوا و آب کاهش می‌یابد.
تعداد اطفالی که به علت ترک شیر مادر در وقت نامناسب می‌میرند بیش‌تر از تعدا کودکانی است که از قحطی هلاک می‌شوند. تعداد کودکانی که به علت جهل والدینشان در مداوای اسهال تلف می‌شوند بیش‌تر از تعداد اطفالی است بر اثر بیماری‌های همه‌گیر (اپیدمیک) جان می‌سپارند. تعداد کودکانی که به علت عدم دسترسی مادرانشان به آب می‌میرند بیش‌تر از تعداد نوباوگانی است که در جنگ کشته می‌شوند. کودکان می‌میرند زیرا مادرانشان از تعدد زایمان، کار و عفونت خسته و بی‌طاقت شده اند. و آن‌گاه که بیماری و سوء تغذیه کودکان را رنجور می‌سازد و عقب افتاده نگه می‌دارد، و آن‌گاه که والدینِ مانده در زیر بارِ گران زندگی نمی‌توانند از عهده‌ی مخارج تعلیم و ترقی کودکانشان برآیند، رشد این جمعیتِ نامجهز برای زندگی، بر تخریب نظام‌های طبیعی می‌افزاید. این فشارها موجب تشدید خشک سالی، بیماری و قحطی می‌گردد. زندگی شایسته تنها با از میان رفتن مرگ و میر تأمین نمی‌شود. برای فهم بهتر امور تندرستی و کشاورزی، آموزش اولیه ضرورت دارد، اما چنان‌که تجربه‌ی کشورهای نسبتاً باسواد تانزانیا و بولیوی نشان داده است، آموزش، فقدانِ انگیزه‌ها برای زراعت را جبران نمی‌کند. کشاورزی، مبنای اقتصاد روستایی است، اما چنان‌که تجربه‌ی هندوستان نشان داده است «انقلاب سبز» در برابرِ بدن‌های عفونت یافته و ناتوان برای صرف غذا، کارگر نمی‌افتد. (انقلاب سبز، اصطلاحی است که به افزایش فراوان در تولید غله در برخی از کشورهای جهان سوم (از جمله هندستان و فیلیپین) در اواخر دهه‌ی 1960 میلادی اطلاق می‌گردد. این انقلاب را، استعمال زیادِ کودهای شیمیایی و آفت کش‌ها، کشت گونه‌های گیاهی مخلوط (هیبرید) و پرمحصول، و به کار بستن آلات مکانیکی جدید مهیا ساخت.) و آبِ تمیز، فقدان آگاهی از بهداشت را جبران نمی‌کند. استراتژی یک‌پارچه‌ی توسعه برای برطرف ساختن نیازهای اساسی در سراسر جهان سوم، نه فقط مستلزم شیوه‌هایی برای جلوگیری از مرگ و میر اطفال است، بلکه به طرح ریزی برای تولید غذا، آب تمیز، آموزش، و نهایتاً تندرستی نیز محتاج است.

بنا بر گزارش یونیسف، هر سال چهارده میلیون طفل زیر پنج سال (یا چهل هزار کودک در هر روز) بر اثر سوء تغذیه، اسهال، مالاریا، ذات الریه، سرخک، سیاه سرفه، و کزاز هلاک می‌شوند. تقریباً همه‌ی این مرگ و میرها در جهان سوم اتفاق می‌افتد، در حالی که با اقدامات ساده می‌توان از دو سوم مرگ و میر اطفال جلوگیری کرد. جهان سوم نتوانست تا پایان قرن بیستم به رقم پنج درصد مرگ و میر اطفال که هدف سازمان جهانی بهداشت بود نائل شود در حالی که کشورهای صنعتی به نسبت‌های هفت دهم تا دو درصد دست یافتند. قاره‌ی بحران زده‌ی افریقا هرچند گام‌های بلندی در عرصه‌ی تندرستی کودکان برداشته است ملت‌هایش هنوز در صدر فهرست کشورهایی قرار دارند که دارای میزان بالای مرگ و میر اطفال هستند. آسیا در مقایسه با افریقا از وضعیت تا حدودی مطلوب برخوردار است. چین، به رغم آن که از لحاظ سطح درآمد سرانه در زمره‌ی پایین‌ترین کشورهاست، میزان مرگ و میر اطفال را قریب به میزان موجود در برخی شهرهای امریکا پایین آورده است. چین ظاهراً به هدف پنج درصد مرگ و میر اطفال دست یافته است. سوء تغذیه مسئله‌ای عادی در چین نیست، و از زمان اصلاحات اقتصادی که در سال 1978 میلادی آغاز گشت، تولید زراعی آن کشور شش تا هشت درصد در سال افزایش یافته است که خود بسندگی خوار و بار را تضمین می‌کند.
امروزه وضعیت کودکان جهان ما را به یاد این مسأله‌ی قدیمی می‌اندازد: لیوانِ آب، نیمه پُر است یا نیمه خالی؟ آدم خوش‌بین جواب می‌دهد که میزان مرگ و میر اطفال به نصف رسیده است. آدم بدبین آمار مربوط به قحطی را به رخ می‌کشد. فردِ واقع‌بین، به زبان آمار، از بهبود تندرستی کودکان غرق در شادی می‌شود، و از این واقعیت که بر اثر رشد انفجار جمعیت هنوز کودکان زیادی هم‌چون دهه‌های گذشته بیمار می‌شوند و به هلاکت می‌رسند اندوهگین می‌شود.
سوء تغذیه، ده مرتبه بیش‌تر از قحطی، کودکان را هلاک می‌کند. شیوه‌های کم مایه‌ی تغذیه‌ی کودکان و کم شدن آب بدن بر اثر اسهال، عوامل عمده‌ی مرگ و میر در جهان است که هر سال پنج میلیون کودک را به نیستی می‌کشاند. این خود حاصل ترکیبی از عواملی بنیادی است از قبیل: کمبود لوازم بهزیستی، بیماری‌های عفونی مانند سرخک، عجز در تغذیه با شیر مادر، محروم کردن کودک از شیر مادر، خصوصاً ناتوانی در تکمیل شیر مادر به طرزی متناسب پس از پنج یا شش ماهگی نوزاد. کارآمدترین استراتژی برای مقابله با اسهال و سوء تغذیه و عفونت‌ها، مشتمل است بر آموزش تغذیه، خوراندن شیر مادر، و مایع درمانی خوراکی (که با استفاده از محلول‌های شکر، نمک و آب معمولی، کم‌آب‌ شدگی بدن بر اثر اسهال را برطرف می‌کند)، و ایمن‌سازی (ایمونیزاسیون). پیش‌رفت در این استراتژی که مراقبت‌های تندرستی اولیه نامیده می‌شود بر حسب پیش‌رفت در هر یک از اجزای آن قابل تعیین است. در این‌جا لازم است به برآوردی از توانایی روش‌های کنترل بیماری در کاهش مرگ و میر اطفال اشاره کنیم. تعداد مرگ و میر هفده میلیون نفری چهار موردِ اسهال، بیماری‌های قابل ایمن سازی، ذات الریه و عفونت دستگاه تنفسی، و کم وزنی نوزاد بر اثر سوء تغذیه به ترتیب برابر است با پنج، پنج، چهار، و سه میلیون نفر. روش مداوا برای هر کدام به ترتیب عبارت است از مایع درمانی خوراکی، واکسن‌ها، پنی‌سیلین، و تکمیل غذای مادر و درمان عفونت‌ها و جلوگیری از آبستنی. درصد اثر‌بخشی هر کدام از این روش‌های مداوا به ترتیب عبارت است از پنجاه تا هفتاد و پنج درصد، هشتاد تا نود و پنج درصد، پنجاه درصد، و سی درصد. قدرت نجاتِ دَه میلیونی بیماران در این چهار مورد به ترتیب برای هر کدام از بیماری‌ها عبارت است از سه، چهار، دو، و یک میلیون نفر.
یکی از عناصر عمده‌ی این استراتژی این است که با آموزش زنان هم در دبستان‌ها و هم از طریق آگاه سازی عمومی بانوان باید به سراغ مبارزه با سوء تغذیه رفت. پیش رفت در این عرصه شاید مهم‌ترین سهم را در بهبود تندرستی کودکان جهان داشته است. آموزش زنان در امور بهداشتی، مایع درمانی خوراکی، ایمن سازی، تغذیه با شیر مادر، تنظیم خانواده، و در یک کلام تندرستی طفل، ضرورت دارد. رابطه‌ای قوی میان باسوادی زنان و کاهش مرگ و میر اطفال در سرتاسر جهان مشاهده می‌شود. کشورهایی که هم به زایمان محدود و هم به میزان پایین مرگ و میر اطفال دست یافته‌اند دارای میزان بالای باسوادی زنان هستند. خوش‌بختانه، جهان سوم پیش‌رفت چشم‌گیری در باسوادی زنان داشته است. در حالی که در سال 1960 میلادی بیست و شش درصد دختران جهان به دبستان نمی‌رفتند این رقم اکنون به زیر ده درصد تنزل پیدا کرده است. کودکانی که به مدرسه نمی‌روند عمدتاً در کشورهایی هستند که بالاترین میزان مرگ و میر اطفال را دارند.
کودکانی که دچار سوء تغذیه هستند غالباً دارای مادرانی هستند که خوب تغذیه شده‌اند ولی آگاهی کافی از بهترین غذاهای کودکان ندارند. دکتر جین پل بیو این مسأله را در درمانگاهش نزدیک به یک زاغه در سنگال نشان داد: وی دستش را بر پاهای استخوانی کودک دو ساله‌ای گذاشت که از کم غذایی نمی‌توانست راه برود یا حتی بخندد. سپس بازوی مادر طفل را گرفت و بر چربیِ اضافی در آن نیش‌گون زد به این منظور که نشان دهد که مادر طفل زیاده از حد تغذیه شده است. این مادر اندوهگین شد و گفت: «هیچ وقت به ما یاد ندادند که چگونه بچه را تغذیه کنیم». دکتر بیو نظر می‌دهد که این مادران، عمداً از غذای بچه‌ها نمی‌زنند تا خود را سیر کنند، بلکه منشأ سوء تغذیه، محروم کردن طفل از شیر مادر و وجود عفونت‌هاست. اسهال، خصوصاً بروز عفونت‌های مکرر، از اشتها می‌کاهد، و معمولاً و سهواً آن را نشانه‌ی خودداری کودک از خوردن غذا تصور می‌کنند. این بیماری هم‌چنین توانایی بدن را برای سوخت و ساز غذا ضعیف می‌کند. عفونت‌های اسهالی موجب می‌شود که بدن، مواد محلول را سریعاً دفع کند و ترکیب آثار فقدان انرژی و کم‌آب شدگیِ بدن، مرگ‌آور است.

تغذیه‌ی کم‌مایه و وجود عفونت، در امریکای لاتین و برخی جاهای آسیا با ناتوانی در تغذیه با شیر مادر آغاز می‌شود. شیر خشک نه فقط به طفل مغذی‌ترین مواد را نمی‌دهد بلکه فاقد پادتن‌هایی است که با عفونت مبارزه می‌کنند. شیر مادر عامل‌های زیادی در خود دارد که با باکتری‌ها و ویروس‌ها مبارزه می‌کنند. شیر مادر سه هزار مرتبه بیش‌تر از شیر گاو دارای لیزوزیسم است – آنزیمی که باکتریِ اشریشیاکلی و سالموئلا را نابود می‌کند. حتی وقتی که شیر کافی موجود است ناآگاهانه غالباً به اطفال غذای کم‌مایه داده می‌شود. مثلاً پس از پنج تا هفت ماهگیِ نوزاد، شیر مادر را باید با غذای جامد تکمیل ساخت. اما زنان افریقایی اطفال را تا هجده ماهگی یا بیش‌تر منحصراً با شیر مادر تغذیه می‌کنند. ادامه‌ی بیش از اندازه‌ی تغذیه‌ی کودک با شیر مادر، توأم با غذای ناچیز، بزرگ‌ترین مسأله در تندرستی کودکان در افریقاست. پس از قطع شیر مادر، به اطفال، غذای بزرگ‌سالان را می‌دهند که جویده یا هضم نمی‌شود یا مغذی نیست. در پوستری که دفتر یونیسف در ساحل عاج تهیه کرده، آمده است: «پس از پنج ماهگی، چیزی بیش از شیر مادر لازم است. یک غذا برای نیرومندی (گوشت)، یک غذا برای رشد (میوه)، و غذای دیگر برای انرژی (گندم و برنج)».
کم‌آب شدنِ بدن که عاملِ شایعی در سوء تغذیه‌ی مربوط به اسهال است در آستانه‌ی تسلیم در برابرِ مایع درمانی خوراکی است. این طرز درمان شامل محلول ساده‌ی شکر و نمک است که برای تنظیم عدمِ موازنه‌ی یونی، که در روده‌ی کوچک بر اثر عفونت اسهالی پدید می‌آید، خورانده می‌شود. این تکنیک نود درصد مرگ ناشی از کم‌آب شدگی ناشی از اسهال را دفع می‌کند. در کشورهایی که مایع درمانی خوراکی رواج یافته است هزینه‌ی بستری شدن در بیمارستان و میزان مرگ و میر ناشی از اسهال به نصف کاهش یافته است. با این همه فقط ده درصد کودکانی که در معرض خطر وخیم اسهال هستند از مایع درمان خوراکی برخوردارند. ولی حتی این میزان کم نیز، جان نیم میلیون نونهال را در هر سال نجات می‌دهد.
در سرتاسر جهان سوم، کارکنان بهداشت، تهیه‌ی مایع درمان خوراکی در منزل را ترویج می‌دهند. در گامبیا، آموزشگران بهداشت، بطری‌های نوشابه را که همه جا یافت می‌شود به ابزارهای حفظ تندرستی کودکان تبدیل کرده‌اند. به مادرانی که فرزندشان اسهال دارد توصیه می‌شود هشت بخش شکر پر شده در سر بطری را با یک بخش نمک مخلوط کنند و آن را در آب به اندازه‌ی سه بطری حل کنند و به بچه بنوشانند. پوسترها و برنامه‌های رادیویی این طرز درمان را توضیح می‌دهند. جلوگیری از بیماری‌های عفونی اطفال نیز به کاهش مرگ و میر ناشی از اسهال کمک رسانده است. برای مثال باید گفت که اسهال غالباً همراه با سرخک است. چنین می‌نماید که زدن واکسن سرخک به هفتاد و پنج درصد افراد، مرگ و میر ناشی از اسهال را ده تا بیست درصد کاهش می‌دهد. اما تنها به چهل درصد از کودکان جهان واکسن سرخک، دیفتری، سیاه‌سرفه، و کزاز زده شده است. حمایتِ کامل کودکان در مقابل بیماری‌های عفونی فقط دو تا پانزده دلار برای هر کودک در جهان خرج برمی‌دارد. وسعت بخشیدن به پوشش مایه کوبی (واکسیناسیون) برای همه‌ی کودکان جهان، چیزی بین شش‌صد میلیون تا چهار میلیارد دلار در سال هزینه می‌خواهد. دکتر ژان ئوبر تیفری، اهل فرانسه، برنامه‌های ایمن سازی مؤثری را در منطقه‌ای از سنگال انجام داد. کارکنان مراقبت تندرستی با تشکل در واحدهای متحرک و با حمایت تدارکاتی از یک ناحیه‌ی مرکزی به روستاهای دوردست می‌روند. این‌جا و آن‌جا صف‌های طویلی از مادران را می‌توان دید که برای مایه‌کوبی فرزندانشان در رفع امراض فلج اطفال (پولیومیلیت)، سرخک، سیاه سرفه، کزاز، دیفتری، تب زرد، و سل انتظار می‌کشند. در همه جا یک مشکل عمده در پیکار ایمن سازی به چشم می‌خورد: واپس افتادن برای مایه کوبی‌های نوبت دوم و سوم. زیرا مراجعه‌ی دوباره‌ی مادران برای مایه کوبی‌های بعدیِ کودکانشان رنج و زحمت دارد و هم این‌که تب و درد ناشی از اولین سوزن، آنان را به هراس می‌اندازد. دکتر تیفری، دفعات مایه کوبی را از سه بار به دو بار کاهش داد. برخی از پزشکان واهمه دارند که ترکیب آنتی ژن‌ها در دو مایه کوبی، از اثربخشی آن‌ها بکاهد. ولی تحلیل موشکافانه‌ای که دکتر تیفری انجام داده است جایی برای این نگرانی نمی‌گذارد. از سال 1981 که گروه او تشکیل شد تا سال 1985، آنان به هشتاد درصد پوشش برای مایه کوبی و شصت درصد برای مایه کوبی دوم دست یافتند. در سال 1984 هیچ موردی از بیماری‌های همه‌گیر (اپیدمیک) سرخک، سیاه سرفه، فلج اطفال، و کزاز در آن منطقه رخ نداد. یک اقدام نیکو، مردم را به شرکت در برنامه‌ی ایمن سازی تشویق می‌کند. تیم دکتر تیفری شش ماه پیش از تاریخ مقرر به دیدار کدخدایان روستاها می‌رفت تا رضایت آنان را جلب کند. یک روز پیش از مایه کوبی، گروه به روستا وارد می‌شد تا حضور خود را اعلام کند. صبح روز بعد چند صد نفر اهل روستا را مایه کوبی می‌کردند.
برزیل با اعلام دومین شنبه‌ی ماه ژوئن و سومین شنبه‌ی ماه اوت به عنوان روزهای واکسیناسیون ملی، پیکار ایمن سازی عمومی را با موفقیت انجام داد. دولت از طریق بلندگوها و هزاران آگهی رادیویی این پیکار را ترویج نمود. در این پیکار، هجده میلیون کودک برزیلی به ایمنی از امراض دست یافتند که نتایج درخشانی در بر داشت. هندوستان ایمن‌سازی وسیعی را در سال 1978 آغاز کرد با این هدف که تا سال 1990 همه‌ی اطفال دو ساله را برای ایمنی در مقابل شش بیماری واکسن بزند. پیش‌رفت قابل توجهی در این زمینه حاصل شد: مایه کوبی دیفتری، سیاه سرفه، و کزاز در عرض دو سال از شش میلیون به ده ممیز سه میلیون افزایش یافت. واکسن زنی فلج اطفال در همین مدت از یک ممیز سه میلیون به چهار ممیز چهار میلیون افزایش یافت. واکسن‌زنی سِل از سیزده میلیون به چهارده میلیون رسید. متأسفانه میان اولین مایه کوبی دیفتری، سیاه سرفه، کزاز و مایه کوبی فلج اطفال، سی درصد واپس افتادگی دیده شد. بدتر این‌که تعداد سالیانه‌ی نوزادها به بیش از بیست و چهار میلیون نفر بالغ می‌شد.
هیچ کشوری نباید مایع درمانی خوراکی، آموزش تغذیه، و ایمن سازی را به صورت سه جزء جداگانه ترویج کند. مراقبت‌های اولیه‌ی کودکان باید به شکل بسته‌ی واحدی عرضه شود. یک نمونه‌ی نسبتاً موفق در این رابطه، گامبیا در غرب افریقاست. در این کشور کارکنان بهداشت روستایی به مدت شش هفته تعلیم می‌دیدند و سپس ابزارهای ساده‌ی این فن در اختیار آنان قرار می‌گرفت: داروهای مایع درمانی خوراکی، آنتی بیوتیک‌ها، نوار زخم بندی، داروهای ضد مالاریا، آسپیرین، و هر چیزِ درمانی دیگر که روستاییان نیاز داشتند. هم‌چنین آنان تشخیص بیماری‌های اسهال، سرخک، وبا، سیاه سرفه، و مالاریا را یاد می‌گرفتند. این کارکنان در روستاها به مادران آموزش می‌دادند: مطالب مربوطه را با تصویر بر کاغذ می‌آوردند تا قابل استفاده برای بی‌سوادان باشد و سپس به خانه‌ها سر می‌زدند. بازرسانی که دو سال کارآموزی دیده بودند هر یک بر کارکنان بهداشت پنج روستا نظارت می‌کردند. آنان هر هفته یک‌بار به روستا می‌رفتند تا مطمئن شوند که دارو وجود دارد، فعالیت‌ها ثبت می‌شود، و خدمات پیش‌گیری امراض انجام می‌شود. مشکل مهم اداری در گامبیا ضعیف بودن وضع ثبت و بایگانی بود که از کوتاه بودن دوره‌ی شش هفته‌ای کاراموزی ناشی می‌شد. با این همه، عدم بیماری‌های همه‌گیر (اپیدمیک) در آن کشور، شاخص توانمندی است از این‌که نظام آنان کارآمد است. اهمیت تأسیس بنیادی برای مراقبت تندرستی، در چنین نمایان است. شیوه‌ی چینیان به نام پزشکان پا برهنه نمونه‌ای کلاسیک است از آن‌چه می‌توان برای بهبود وضع بشر انجام داد. از دهه‌ی 1950 میلادی، این کارکنان بهداشت روستایی، به مراقبت درمانی، و هم به عنوان تکنسین به بازرسی شبکه‌های آب و بهزیستی، و به آموزش تندرستی پرداختند.
کارنامه‌ی مراقبت‌های تندرستی اولیه یک‌سان نیست. اغلب کشورهای در حال توسعه تا حدی به مراقبت‌های اولیه دست می‌زنند، و گشورهایی از قبیل چین، گامبیا، تایلند، و زیمبابوه به موفقیت‌های شایان توجهی نائل آمده‌اند. یونیسف و سازمان جهانی بهداشت، نهضتی جهانی برای اشاعه‌ی تغذیه با شیر مادر که رو به کاهش دارد راه انداخته‌اند. مایع درمانی خوراکی، واکسن‌ها، آنتی بیوتیک‌ها، و پیش‌رفت در آموزش زنان در نیم قرن گذشته میزان مرگ و میر اطفال در جهان را به کم‌تر از نصف کاهش داده است، دستاوردی که بی‌سابقه است. ولی متأسفانه حوادث طبیعی و رشد جمعیت با این پیش‌رفت‌ها به مقابله پرداخته است.
پیتر بورن، رئیس سابق سازمان گلوبل واتر (آب جهان)، که برای تحقق هدف‌های سازمان ملل متحد در زمینه‌ی بهسازی و عرضه‌ی آب آشامیدنی فعالیت می‌کرده است از دو واقعه یاد می‌کند که اهمیت آب برای تندرستی انسان را نشان می‌دهند. نخست روایت زنی افریقایی است که از او پرسیدند آیا اهمیت تشویق فرزندانش به شستن دست‌هایشان پس از تخلیه‌ی شکم و به ویژه قبل از صرف غذا را می‌داند. او جواب داد: «مجبورم هر روز آب مورد نیازمان را ده کیلومتر بر دوش بکشم. اگر کسی را ببینم که با شستن دست‌هایش آب را هدر می‌دهد او را خواهم کشت.» روایت دوم از زن افریقایی دیگری است که از او پرسیدند نصب شیرهای آب در روستای او چه تغییری در زندگی روستا داشته است. پاسخ فوری او این بود: «بچه‌ها دیگر نمی‌میرند.»
یک چهارم مردم جهان از آب آشامیدنی تمیز و تصفیه‌ی فاضلاب بی‌بهره هستند. در نتیجه، بیماری‌های اسهالی در سرتاسر کشورهای در حال توسعه بومی (اندمیک) است، و علت عمده‌ی مرگ و میر اطفال در جهان است. وبا، تب تیفوئید، کرم گینه (بیماری پیوک)، شیستوزومیاز (عفونت ناشی از کرم‌های شیستوزوم)، و انگل‌های روده‌ای نیز صدها میلیون نفر را به عفونت مبتلا می‌کنند. مردم زیادی که مجبورند برای به دست آوردن آب به رودخانه‌ها و نواحی مردابی بروند در معرض خطر سرایت مالاریا، کوری رودخانه، و بیماری خواب قرار دارند. کارشناسان تخمین می‌زنند که فراهم آوردن آب بهداشتی، نصف موارد اسهال، نود درصد وبا، هشتاد درصد مرض خواب، و صد درصد ناراحتی ناشی از کرم گینه (بیماری پیوک)، و بخش کوچکی از بیماری‌های وخیم دیگر در منطقه‌ی حاره (گرمسیری) را از بین می‌برد. متأسفانه تأمین آب آشامیدنی تمیز در اغلب کشورها دارای اولویت بالا نیست. چهار پنجم جمعیت روستایی و هفتاد و سه کشور افریقایی و آسیایی به آب آشامیدنی تمیز دسترسی ندارند. بسیاری از آن‌ها دارای مستراح و گذر فضولات نیستند. در جهان بیش از یک و نیم میلیارد نفر فاقد آب تمیز و بیش از دو میلیارد نفر فاقد لوازم بهسازی کافی هستند.
آب دو نقش مهم در سوء تغذیه دارد: کمبود آب نه فقط تولید خوار و بار، بلکه کارایی غذای مصرف شده را نیز کاهش می‌دهد. چاه‌ها، سطل‌ها، و ظرف‌های آلوده‌ی همراه با غذای کثیف، کودکان را به بیماری اسهال مبتلا می‌سازد. وقتی که زنان برای آوردن آبی ناچیز، ساعت‌ها راه می‌روند، آب چنان گران‌بها می‌شود که برای شستشو مصرف نمی‌شود. بنا بر این، وسیله‌ی مهمی که کارش دفاع در برابر عفونت است از دسترس خارج می‌شود. ارتباط میان آب و تندرستی کودکان و تأثیر مستقیمی که چاه‌های آب بر تولید غله و توسعه‌ی اجتماع دارند از همان اهمیت آموزش زنان برخوردا است. حتی جاهایی که چاه آب وجود دارد در معرض آلودگی است. حیوانات غالباً از همان آبی می‌نوشند که انسان می‌نوشد. در چاه‌هایی که دیواره ی بتونی ندارند آبِ آلوده به باکتری به چاه رخنه می‌کند. کشورهایی که دارای میزان بالای مرگ و میر اطفال هستند معمولاً از عهده‌ی تأمین آب لوله کشی شده و کلر زنی آب بر‌نمی‌آیند، در حالی که می‌توانند چاه‌ها را، حتی در مناطق روستایی، بپوشانند.
چون آبِ آلوده به مدفوع و ادرار، منبع عمده‌ی بیماری است، وجود مستراح ضرورت دارد. اسهال و بیماری‌های انگلی هر یک بیش از پانصد میلیون نفر را گریبان‌گیر کرده است. آب تمیز و بهسازی می‌تواند نصف این موارد را از بین ببرد. در جهان سوم احداث مستراح‌هایی که آب‌های زیر زمینی را آلوده نکند و ده تا بیست سال مورد استفاده قرار گیرد برای هر نفر قریب به ده دلار هزینه می‌خواهد.

زمانی طولانی است که زیمبابوه یک انستیتوی ممتاز برای یافتن راه حل‌هایی برای مسائل بهسازی و آب تأسیس کرده است. آزمایشگاه تحقیقاتی بلیر از سال 1939 شیوه‌های جلوگیری از مالاریا و شیستوزومیاز را ابداع کرده و سیستم‌هایی برای بهسازی و آب تمیز طرح ریزی کرده است. توالت بلیر که نوعی مستراح گودالی آب‌گذر است، و پمپ بلیر به خاطر کارآمدی و کم هزینه بودن شهرت بین المللی دارند. پمپ بلیر، یک پمپ چاه کم عمق است که کاملاً پوشش‌دار و بهداشتی است و فقط سه جزء متحرک دارد. این پمپ دسته یا اهرم ندارد که شکسته شود. دو لوله دارد که یکی در درون دیگری حرکت می‌کند و دو فلکه‌ی یک راهه دارد. لوله‌ها پلاستیکی هستند که شاید شکسته شوند، اما هر کسی که یک ساعت کارآموزی دیده باشد می‌تواند در پنج دقیقه با چسب آن را تعمیر کند. در نیمه‌ی اول دهه‌ی 1980 میلادی، سی هزار پمپ بلیر و بیست هزار توالت بلیر در زیمبابوه نصب شد. آزمایشگاه تحقیقاتی بلیر برای اشاعه‌ی کوشش‌هایش، مطالب آموزشی نیز در اختیار می‌گذارد.
در امر آب، تندرستی، و توسعه‌ی کشاورزی باید به زنان اولویت بالایی داد. زنان نصف کارهای مربوط به تولید خوار و بار را در نواحی غیر مسلمان نشین هندوستان و نپال، و هشتاد درصد چنین کارهایی را در افریقا انجام می‌دهند. حمایت از خرده زارعان برای افزایش بهره‌وریِ کشاورزی و کاهش آسیب به محیط زیست، سرمایه گذاری سودمندی است. هم‌چنین سرمایه گذاری در کشاورزی، سرمایه گذاری برای کودکان است، زیرا بدون پایه‌ی سالم کشاورزی، جوامع قادر به مقابله با ازدیاد جمعیت و سقوط اقتصادی نخواهند بود؛ سوء تغذیه، فقر، و حتی قحطی گسترش خواهد یافت.
خانواده‌های بی‌بضاعت در تله‌ای گرفتارند: آنان به فرزندان زیادی نیازمندند تا در کارها و در حمایت از والدین به هنگام پیری مَدَدرسان آن‌ها باشند. اما با داشتن فرزندان زیاد، خانواده‌ها سهم کم‌تری در زمین، آب و درآمد سرانه پیدا می‌کنند. تنها راه گریز از این تله، داشتنِ فرزندان کم‌تر اما سازنده‌تر است. تنظیم خانواده، از دو طریق زندگی کودکان را بهبود می‌بخشد: با افزایش مراقبت تندرستی و خدمات آموزشی موجود برای هر کودک، و با افزایش احتمال بقای کودک. تنظیم خانواده آن‌گاه بیش‌ترین تأثیر را بر کاهش مرگ و میر اطفال دارد که برای اجتناب از بارداریِ بسیار مخاطره آمیز به کار رود. این‌ها مواردِ بارداری مادران زیر بیست سال یا بالای سی و پنج سال، بارداری‌هایی که فاصله‌ی بسیار نزدیکی به هم داشته باشند، و بارداری پس از آن که مادر صاحب چند فرزند است، را دربر می‌گیرد. خانواده‌هایی که بارداری مخاطره آمیز را به کم‌ترین حد می‌رسانند فرزندان کم‌تری از دست می‌دهند، بنا بر این نیاز به یک یا دو فرزند اضافی برای روز مبادا ندارند.
خطر مرگ طفل برای مادران بسیار جوان بسیار زیاد است. بدن این مادران برای زاییدن بچه‌ای سالم به اندازه‌ی کافی رسیده و بالغ نیست. فاصله‌ی زمانی میان تولد کودکان در تمام سنین مادران بسیار اهمیت دارد. توالی سریع بارداری، ذخایر تغذیه‌ای و وضعیت کلی مادر را تهی می‌کند و شانس بقای کودک را کاهش می‌دهد. کودکانی که به فاصله‌ی کمی از یک‌دیگر زاده شده‌اند برای به دست آوردن منابع و مراقبت مادر به رقابت می‌پردازند. فرزند بزرگ‌تر در معرض خطر بیش‌تری است زیرا تغذیه‌ی او از شیر مادر در اندک مدتی قطع می‌شود. تعداد کودکانی که یک مادر می‌زاید هم‌چنین بخت بقای کودک را کاهش می‌دهد. باز در این خطر، ضعیف و تهی شدن مادر و رقابت کودکان برای کسب منابع مسئول است.
تنظیم خانواده برای مادران در سنین بیست تا سی و چهار، میزان مرگ و میر اطفال را پنج درصد کاهش می‌دهد. نگه داشتن دو سال فاصله میان زاد و ولد، میزان مرگ و میر اطفال را یازده درصد کاهش می‌دهد. اجتناب از داشتن بیش‌تر از چهار فرزند برای یک مادر، میزان مرگ و میر اطفال را هشت درصد کاهش می‌دهد. کمکی که تنظیم خانواده به بهبود وضعیت کودکان می‌کند بزرگ‌ترین کمکی است که از نظر اجتماعی به کودکان می‌شود، زیرا زاد و ولد زیاد سبب می‌شود که استانداردهای زندگی کاهش پیدا کند. آموزش ابتدایی، تغذیه، آب و لوازم بهسازی، برای بقا و رشد کودک ضرورت بسیاری دارد، اما باری که رشد سریع جمعیت بر دوش جامعه می‌گذارد بیش‌تر از توان جامعه برای فراهم ساختن کلاس درس و غذاست. کاستی‌های آموزشی برای کودکی که در یک کشورِ در حال توسعه زاده می‌شود زیاد و رو به وخامت است. بانک جهانی تخمین می‌زند که کشورهای غربی پنجاه درصد بیش‌تر از کشورهای کم‌تر توسعه یافته برای یک دانش آموزِ مدرسه ی ابتدایی خرج می‌کنند.
عناصر تنظیم خانواده به خوبی فهمیده شده است اما پرسش‌ها در چگونگی اشاعه و فراهم آوردن آن پا بر جاست. ازدواج و بچه زایی زود‌هنگام در جهان سوم، پیوندهای پیچیده‌ای با آن پاداش‌های اقتصادی و اجتماعی دارد که جوامع برای بچه‌زایی قائل هستند. بدون بهبود مقام زنان، ارتقاء امنیت اقتصادی خانواده‌ها، و تهیه‌ی خوار و بار با اتکای کم بر کار کودک، تنظیم خانواده نمی‌تواند کاملاً موفق شود. اما بدون تنظیم مؤثر خانواده، کوشش‌ها برای بهبود کیفیت زندگی به ثمر نمی‌رسد. در جهان سوم، تغییرات در گرایش‌های اجتماعی به تنظیم خانواده، معمولاً در سایه‌ی رهبری دولتی انجام پذیر است. اغلب تحلیل‌گرانِ مشی جمعیت، بزرگ‌ترین عامل در کاهش سریع زاد و ولد را در مشی ترقی خواهانه‌ی دولت می‌دانند. ملت های افریقایی در حمایت از تنظیم خانواده اکراه ورزیده‌اند و اکنون بهای آن را می‌پردازند. با این حال رهبران افریقا هم به گونه‌ای روزافزون این بیداری را در خود نشان می‌دهند که رشد جمعیت تأثیر بسیار زیادی در تنزل رشد اقتصادی و استانداردهای زندگی دارد. مثلاً در گامبیا، کنیا، و زیمبابوه، وزارت دارایی برانگیزنده‌ی تلاش‌ها در تنظیم خانواده بوده است، زیرا مسئولان بودجه که درآمدهای مورد نیاز در آینده را طرح ریزی می‌کنند وقتی در نظر می‌گیرند که میزان جاری رشد جمعیت، آن ها را به کجا می‌برد وحشت زده می‌شوند. در مجموع، بیش از یک و نیم میلیارد نفر در کشورهایی به سر می‌برند که در آن‌ها کودکان، بسیار بیش‌تر از بزرگ‌سالان می‌میرند، و بیش از صد و پنجاه میلیون کودک، دچار سوء تغذیه هستند، و دو سوم مردم بی‌سواد هستند و .... در چنین وضعی، بارِ اخلاقی بر دوش کسانی سنگینی می‌کند که می‌توانستند با هزینه‌ای واقعاً کم، کمک بسیاری در حق کودکان زیادی بکنند، اما نکردند.